نِت نوشت

یادداشت های درهم علی پوربافرانی

خدایا کجایی … ؟

دارم كم كم رو به پوچی ميرم … انقدر فشار رومه كه با دادو بداد و فرياد هم نميتونم كسی رو متوجه خودم بكنم … به حدی كه تو اين 1 هفته گذشته … سه چهار با با بلند كردن صدای آهنگ برای خودم زار زار گريه كردم … اما چه فايده، چه فايده كه بعضی چيز ها رو نه ميشه گفت … نه ميشه فهميد … نه ميشه ازش رد شد … انگار خدا هم منو ول كرده به امون خودم … اين يكيو ديگه هيچ كاريش نميشه كرد.
چيزی ندارم بگم، فقط بعضی از  كلمه های كه امروز توی ذهنم چرخيده رو می نويسم … شايد مرورشون بزاره بهتر فكر كنم .
كابوس(همراه هميشگی اين يكی دو هفته) – كره مربای بدون كره – چِته های تكراری مامان – بی حوصله گی – بنزين(رحمه ا… عليه) – بحث مهم همكارهای اداره (راحع به رنگ موی يه ارباب رجوع حدود 30 دقيقه) – اروده های رئيس (سر يه كارآموز بخت برگشته) – زونكن های انبار شده – دنيا ديگه مث تو نداره(زمزمه ی پيرمردی كه شناسنامه اش دستش بود دنبال رئيس جمهور می گشت (جز فحش و بدو بيراه هم چيزی تو چنته نداشت)) – حرف های روزانه به عنوان آف – قرار سر اذون (منتفی شد! ) – حس بيهودگی ( از تك تك همكارها ساطع ميشه ) – چت – تلفن – من بدون اون ، هيچ – من بدون افكارام، هيچ- اون كنار افكارم، !!!! – كنار اومدن – اعتقاد – مرگ – آرزوی نبودن – اقرار به دروغ – بغض (به چيزهای مهمی كه فكر كردن بهشون اونم الان خيلی ديره) – گلگی از خدا- خنده ای كه توی بغزه -ديدار يه دوست(همه چی داشت … حتی خدا رو ! ) – نمازی كه شكسته شد – قلبی كه تيكه پاره شد – عشق(چيزی كه نميدونی از كجا و برای كی، اصلا با چه اجازه ای توی پيله ی خودش بزرگ شد و من نقش معشوقه رو توش داشتم !!! شكنجه بدتر از اين برام نبوده و نيست (به راحتی آب خوردن حتی بهش نگاه هم نكردم!(خيلی بيشتر از اونی كه فكر می كردم پستم!))) -احساس پوچيه بی حد و حسر –  مهمون ناخونده – فوق لبسانس – سلام بی جواب – بچگی مفرط – لالايی برای خوابوندن يه پير مرد -يك هفته ی تمام سكوت برا فكر كردن –  تازه بعد از همه اينها «خداحافظی!»
حتی تكرار دوباره اينها بغضمو دوباره تازه می كنه …
چه كار بيهوده ای بود نوشتنشون …

دل كه آيينه ی صافيست غباری دارد
از خدا می طلبم صحبت روشن رايی
شرح اين قصه مگر شمع برآرد به زبان
ور نه پروانه ندارد به سخن پروايی
جوی ها بسته ام از ديده به دامان كه مگر
در كنارم بنشانند سهی بالايی
كشتی باده بياور كه مرا بی رخ دوست
گشت هر گوشه ی چشم از غم دل دريای
سخن غير مگو با من معشوقه پرست
كز وی و جام می ام نيست به كس پروايی
اين حديثم چه خوش آمد كه سحر گه می گفت
بر در ميكده ای با دف و نی ترسايی
گر مسلمانی از اين است كه حافظ دارد
آه اگر از پی امروز بود فردايی

الان كه اين اراجيف رو نوشتم خيلی آروم تر شدم … همين الان فال گرفتم …
اينه … ( اصلا منظورشو نمی فهمم)

صبح است ساقيا قدحی پر شراب كن/دور فلك درنگ ندارد شتاب كن
خورشيد می ز مشرق ساغر طلوع كرد/گرمرگ عيش می طلبی مرگ خواب كن
ما مرد زهد و توبه و تامات نيستيم/با ما به جام باده ی صافی خطاب كن
كار صواب باده پرستيست حافظا/برخيز و عزم جزم به كار ثواب كن

اگه كسی ميتونه برام بگه معناش چيه .. بی نهايت بهم لطف كرده … گيج بودم اين فال هم گيج ترم كرد
راستی یه سفر در پیش دارم ۱ هفته میشه … میرم که هم تصمیم بگیرم هم حال و هوا عوض کنم !

23 دیدگاه»

  محسن wrote @

تا حالا خوابي ديدي كه منتظر تعبيرش باشي؟
اون چه كار ثوابيه كه بايد انجام بدي

  فهيمه wrote @

اگه وبتو به سال كني بد نيست!!

  maryam nikouie wrote @

ای خدا… کجایی کمکم کن خستم از ادمایی که چی بگم بنده هاتن ولی مگه تا حالا خوش الکی ناراحت نشده اره اشتباه از من بود اما برخوردش چی از بنده هات بی زارم چرا انقدر مغرور و بد جنس هر چی هست واسه خودشه خدایا کجایی به فریادم برس.

  maryam nikouie wrote @

عجب صبری خدا دارد اگر من جای او بودم همان یک لحظه ی اول
که اول ظلم را می دیدم از مخلوق بی وجدان جهان را با همه زیبایی و زشتی به روی یکدگر ویرانه میکردم عجب صبری خدا دارد
اگر من جای او بودم که در همسایه ی صد ها گرسنه چند بزمی گرم عیش و نوش می دیدم نخستین نعره ی مستانه را اندم – برلب پیمانه می کردم عجب صبری خدا دارد اگر من جای او بودم برای خاطر تنها یکی مجنون صحرا گرد بی سامان هزاران لیلی ناز افرین را کو به کو – اواره و دیوانه می کردم عجب صبری خدا دارد اگر من جای او بودم بگرد شمع سوزان دل عشاق سر گردان سراپای وجود بی وفا معشوق را – پروانه می کردم

  پروشات wrote @

شما راه گشای مشکل کسی هستید .
باید عجله کنید و نا امیدی رو کنار بذارید و در انجام کاری که تواناییشو دارید کوتاهی نکنید و بدونید این کار(ثواب) فایده اش به خودتون میرسه و انجام ندادنش برای خودتون ضرره و اینقدر نا امیدانه این مسائل کوچیکو مشکل تلقی نکنید. مشکل ندیدید که به اینا میگید مشکل. امیدوار باشید…

  zendooni wrote @

من بدتر از توام کم کم دارم به این نتیجه میرسم که خدا وجود نداره ولی میدونم که هست. دیگه کی میخواد کمک کنه بخدا خستگی کمه بریدم همین خوش به حال اووونایی که دل خوش دارن.

  هستي wrote @

سلام به همه . من تو بيمارستان كار مي كنم . امروز يه مريض 3 ساله داشتم كه مادرش رو يك ماه پيش در تصادف از دست داده و هنوز هم نمي دونه . وقتي باهاش كار مي كردم و اون با گريه مادرش رو صدا مي زد دنيا برام تيره و تار شد . واقعاً خدا عجب صبري داره . انقدر بدبختي و بيچارگي مريضام رو مي بينم كه مدت هاست احساس شادي نمي كنم . اگه خيلي ناراحتين دو روز بيايين تو بخش ما .فقط نظاره گر باشيد . همين . اون موقع خدا رو از صميم قلب شكر مي كنيد .به خاطر بدبختي هايي كه شما رو از اون دور نگه داشته …..

  farjad wrote @

سلام
به نظر من شکر کردن خدا با دیدن بدبختیهای دیگران خودخواهی محضه،آخه با انصاف ! یه لحظه خودتو بذار جای اون بدبختایی که میگی تو بیمارستان میبینی،همین که گریبان خودتو نگیره برات کافیه؟!!!

  محسن wrote @

فکر میکردم خدا فقط منو ول کرده پس توام دلت تنگه اره چه بگم
میدونی منم دردی دارم بی درمان در حال حاضر هم جلو چشام پر از اشکه وقتی نوشته هاتو خوندم
خدا به همه کمک کنه و به من مرگ بده میدونی مرگم بعضی وقت ها نعمتی
که خدا اون نعمتم از من دریغ کرده نازنین خوش باشی

  mehran wrote @

سلام امروز بت تمام یا حوصلگی تو وب گشت زدم تا رسیدم اینجا آدم تو کار خدا میمونه این همه تفاوت بعضی وقتها له همه چیز شک میکنم حتی تمیدونم چرا به این دنیا اومدم-سر کرن با مردمی که دنبال میش اند-دیگه چیزی حوشحالم نمیکنه-اصلا فکر مکی کردم به این حالت برسم

  Pouya wrote @

Salam.rastesho bekhayn daram kheyli zajr mikesham enghad rom feshar hast ke doa mikonam bemiram.fekr mikonam khoda velam karde.alan chanshabe karam shode gerye.hamash ba hame sarseda mikonam.baezi vaghta ba khodam migam chera zendam,ein donya arzeshe chiyo dare.afsorde shodam.Age khastin baham harf bezanin ein shomarame:09382404204

  سارا wrote @

خدایااااااااا دوسش دارم دوسم داره کمکمون کن چرا اینقدرررررر سختی خدایا مگه چی خواستیم

  مجید wrote @

بنده ی خدا کار که داری زندگی که داری پس چرا می نالی

  محبوب wrote @

خدایا خیلی ماهی دوست دارم 1000 تا.
با خدا باش و پادشاهی کن بی خدا باش و هر چه خواهی کن
بسپار دست خودش اون تو رو دوست داره هر چی خیر باشه برات پیش می یاد مطمئن باش.

  هیوا wrote @

کاش میشد از غم دلم حرف بزنم حداقل یه کی رو داشتم که باهاش صادقانه حرف بزنم ولی به کی بگم درد و غصه ایی که داره دیوونه و روانیم میکنه.خدایا چرا صدامو نمی شنوی چرا دردمو نمی بینی .کاش میشد از این دلم بگم ولی اگه بگم فقط سرزنش میشم خدایا خدای مهربون کجایی؟این غصه داره پیرم میکنه آخه یکی و دو تا نیست خواهر نازنینم تو سن جوونی مریض شده از او طرف پسر دایی گلم تو سن 21 سالگی سرطان گرفته و هر روز مریضیش داره پیشرفت میکنه خدایا دستمو بگیر به عظمتت توانایی این همه درد و رنج ندارم
آخ که این درد داره ذره ذره آبم میکنه به کی بگم با کی حرف بزنم تا دردمو بفهمه خدایا کمکم کن خدایا کجایی ؟همیشه صدات میکنم فریاد میزنم و دردمو بهت میگم پس کجایی چرا جوابمو نمیدی فقط میتونم به تو بگم خدا از درد دلم و رنجم آخه اگه بندهات بفهمن به غیر از نیش و سرزنش کاری نمیکنن خدای مهربون دستمو بگیر خواهرمو نجات بده محمد عزیزم رو نجات بده درد این دلمو درمون بده خدایااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
خسته شدم بریدم دیگه نمی تونم کجایی؟

  آرزو wrote @

سلام به همه بنده های خوب خدا ،سلام به همه شما شمایی که هنوز خدارو فراموش نکردید،هنوزم اسمشو میارید و هنوزم امیدتون به اونه.
خدا هیچ وقت بنده هاشو فراموش نمیکنه هیچ وقت….
چرا نا امیدی….این نوشته رو به عشق همه ی شما دوستای خوبم میذارم و همیشه واستون دعا میکنم فقط همین از دستم بر میاد.

زندگی پایبندی به چیزهای کوچکی است که گاه به چشم نمی آیند
زندگی آب دادن به یک گل است
زندگی چیدن سفره است برای کسی که دوستش داری
زندگی لذت بردن از پیاله ی چای است
همین ها یعنی زندگی

  محبوبه wrote @

با سلام منم دلم میخواد زار بزنم انگار یکی داره گلومو فشار میده دلتنگم و خسته ای دوست همدرد راهی پیدا کردی به منم بگو که حسابی کم اوردم خیلی از دوری خدا میترسم واقعا چه جوریه که بعضی ها خوشن؟انگار نه انگار اما یکی مثل ما …

  گیتا wrote @

گاهی تو زندگی دقایقی پیش میاد که جدا از همشگی هاست دقایقی که نه گریه می تونه پناهت باشه نه یه گوشه بی لبخند …گم شده ام کجا ؟ نمیدونم ! نمیدونم شبه یا روز یا من ثانیه هارو گم کرده ام تو زمانی بی زمان شناورم .. نمیدونم می سوزم یا زندگی می کنم از درون آتش گرفته ام … فصلها برام تکرار بی روح روزهای مچاله ان … گیرم افتادم میون دقایق سنگین چه باید کرد ؟؟؟ اتفاقی سر از اینجا در آوردم … خدارو صدا میکردم این صفحه بالا اومد … بماند زنده باشی عزیز راستی یه خواهش برام دعا کنید بدجوری کم آوردم و حالا که دارم به انتهای فرصتم میرسم وحشت دارم از گم گشتن و سرگردانی و سرگشتی !!!دعام کنید با دعای شما به ییقین بخشیده خواهم شد . روزگارتان زلال رحمت خداوندی راستی سلام.

  فاطمه wrote @

منم دلم داره میترکه و از خدا صبر میخوام، میخوام کمکم کنه که غمی که تو دلمه منو فلجم نکنه. خدایا خداااااااااااااااااااااااا کمکم کن.

  mamado wrote @

سلام فکر میکردم فقط خودم مشکل دارم ولی الان که این صحفه رو میخونم یه ذره امیدوار شدم من براتون دعا میکنم شما هم برام دعا کنید

  haniye wrote @

salam ali joon matnat jaleb bood. in rooza kamtar kasi shad minevise… ama bastegi dare ma az masaele roozane che tasviri tooye zehnemoon besazim . bazi vaghta tasvirsaziye zehne khastamoon onghad zeshte ke nafasemoon band miyad… tasvire zendegito ba rangaye shad rangamizi kon. rangaye tire zood dele adamo az zendegi mizane

  غزال wrote @

کی میدونه فردا چی میشه؟ بیاین همه واسه هم دعا کنیم …
اینجوری خیلی بهتره

  شیدا wrote @

سلام دوستان منم مشکل دارم غصه دارم سه ساله منتظر بچه ایم قرص..امپول…….دکترو………دعا….هیچی نمیشه بخدا دیگه از نگاه مادر شوهرو خواهر شوهر ..فامیل و اشنا ..دارم فرار میکنم زندگیمو باختم باورم نمیشه اینقدر افسرده شده باشمشب و روز کابوسو خواب بچه کلافم کرده حواس پرت شدم نمی تونم کارامو درست انجام بدم تو روخدا برام دعا کنید……………


برای هستي پاسخی بگذارید لغو پاسخ